عمــری کــه بـه یـک پلـک زدن میـگـذرد
بنگــرکــه چگونه بـاسـر آ ید بـه جهــان
ایــن طفل ِعجــول ازکجــــا می دانـد!؟
یک ســنگ مـزار ،می شود نــام ونشان
این آمــــدو شد تکـامل یک نطفـه است
از جبــرو حسـابـان ِخـدا شـد ایـن سـان
روحی که دمیده شد به جسم ِمن و او
پــروازکنـــد بـــه سـوی ِ نــوری پنهــان
شــاید هـدف ازمردن مــا ایــن بــاشــد
پاسخ بدهد جسم ، چـه کردست انبـان
روحی کــه ز تــن بـُریدو اصلش را دیــد
بـــاجسم ِبــه خاک خفتــه دارد پیمــان
گویــدبه رفیق ِروز و شب هــای خویش
دانی که به نسیان شده معروف انسان!؟
کــآن روز سِـرشتنــد زگِـل جسـمت را ؟
گفتنــد که، خــاک میشوی گـورستـان!؟
این خاک تن ِ توست کـه در کـوزه گـری
تبدیــل،بـــه جــام ِمِـی شود یـــا گلدان
دراین که تـو جـام گشتی او گلـدان شد
رازیست کــه آن را نَتَــوان کــرد، بیــــان
یک متــر ،زمین ِاین جهان ،مال ِتــو شد
ازحرص وطمع زور زدی، کـَنـدی جــان
روشنتـرازایـن ،چگونـه می بایـد گفت
پــایــان ِجهــان گــدا وُ شاهش یکسان