شعرکده

اشعاری که الزام به ذکرنام شاعرنبوده ازاینجانب است

شعرکده

اشعاری که الزام به ذکرنام شاعرنبوده ازاینجانب است

شعرکده

عمری کـه بـه یـک پلـک زدن می گـذرد

بنگــرکــه چگونه بـاسـر آ ید بـه جهــان

ایــن طفل ِعجــول ازکجــــا می دانـد!؟

یک ســنگ مزار ،می شود نــام ونشان

این آمــــدو شد تکـامل یک نطفـه است

از جبــرو حسـابـان ِخـدا شـد ایـن سـان

روحی که دمیده شد به جسم ِمن و او

پــرواز کنـــد بـــه سـوی ِ نــوری پنهــان

شــاید هـدف ازمردن مــا ایــن بــاشــد

گوئیم چـــه کــــردیم بــه این عمر ِگران

روحی کــه ز تــن بـُرید و اصلش را دیــد

بـــا این تــن ِ خــــاک خفتــه دارد پیمــان

گـــــویـدکــــه رفیق، هیچ میدانی کــه

چون ریشه دوانده ست درانسان نسیان

کــآن روز سِـرشتنــد زگِـل جسـمت را ؟

گفتنــد؟ تنت خــــاک شود گـورستـان!

این خشت و گِل از توست که درکوزه گری

تبد یــل شده بـه جــام ِمِـی یـــا گلدان

دراین کــــه چـــــرا جام ،تـویی گلدان او

رازیست کــه آن را نَتَــوان کــرد، بیــــان

یک متــر ازاین زمین فقط مال ِتــو شد

ازحرص وطمع ،چرا چنین کـَنـدی جــان؟

روشنتـرازایـن ،چگونـه می بـایـد گفت

پــایــان ِجهــان گــدا وُ شاهش یکسان


دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ اسفند ۹۷، ۰۰:۴۰ - آدم
    عالی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۲۹
mostafa yeganeh

      بــا عشق بــــه سویش نطری کردم و دیـدم

جــزغصـه نــــدارد ثمـــری، دســت کشیــدم

می دیــــد که اشکم بـه هوایش شده جاری

چون اشک نمی کرد اثری، دســت کشیــدم

ازگــوشه نشین بــودن ِ مــن بــــود فـــراری

چـون بــــود شدیدن دَدَری ،دســت کشیــدم

قـــانع شده بــودم کــــه نبــابد بکشم دست

بــــاریـــد زچشم اشک تــَری،دست کشیدم

تــا خــواستــه ام بــــــاز کُنــم قفـل ِمحبـــت

گفتـــا کــه نکن حیلـــه گری،دســت کشیدم

دیگــرچــــه تــــوان کرد کــه من آن نتــــوانم!!

چــون گفـت بِکِش در بــِدری ،دسـت کشیدم

گفتــم کــــه چه میشد قــــدمی پیش گذاری

گفتا کــــه کُنــی مُفت خــری،دسـت کشیدم

چندیست هوایی شده پایش به زمین نیست

ازبس کـــه کُنـــد خیره سری ،دسـت کشیدم

بـــاخُلق ِبــدش ســـاختم و ســوخت وجـودم

این بــــار نـه او ،ازهمــه کس، دسـت کشیدم

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۶
mostafa yeganeh

دنیــــا تو بگو !! آمدنــــم بهر ِچــه بــــــود؟



ایــن جسم بــه اصرار ِتو آمـــد به وجـــود



پس ازچـــــه دوباره جـــان ِما بستــــــانی ؟



ای پست ترین واژه ؛ بخیل ای که حسود!!

_____________ ^ ______________

این تن به چــه کارآیدت ارخــاک کـــــــنی ؟



نامی زجهان حذف وزخود پاک کــــــــنی!!



در روز ِ تــــولد ، به دو کـــتفم زده انــــد

تــا چیغ  زنم ،وَ گــرنه امساک  کـــنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۰۹
mostafa yeganeh

نابـــــرده همــــی رنـــج کــه گنجــت نـَشَــوَد

ایـن را تــو بـــدان کـه کس بـه جــایـت نَدَوَد

پس کـوش به سعی وکم کن از حرص،که آب

از تـُــتدی ِشیــب، رو  بـــه  بـــــا لا نــَـــــرَوَد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۸
mostafa yeganeh

نی نی ِ چشم هـــا کـــه در خـوابنــد

مـُـژه کـــم زن ز خـــواب هِـی نَپَـرنــد

ابـــرُ وان ِ کمـــانـی ات  کــافیــست

گــرگهـــــا چشم  ِمیشی ات نَـدَرنـد

***

گــرچـــه پلکت مُحــافظ ِخـوبیست

تیـــرهــــا پشت و یـک کمـــان بــالا

لیک وقتی بــــه خواب ِخوش رفتی

رو بــهـــی آ یـــــد و بَــــرَد کـــــــالا

***

سعی کـُــن بچـّــه هـا بزرگ شوند

راه ِ خــــود را ز چــــاه در یــــابنـــد

وقت ِخوابت کــــه مـی رسد انگار

هردو نی نی چــو کرم  ِشب تابنـد

***

چشم ها چون زخواب سنگین شد

ایــن دو بــاخواب خویش در سفرند

ایــن یکی گـرگ می شود آن میش

ازخطــرهـــای قصّه بــــی خبـــرند

***

گــرگ تــــا میش را بــه چنــگ آرد

مــادراز خواب مــی پـَـرَد نــــاگـــاه

دست بــرنی نی اش کِشد هـردم

تــــاکــــه گــردد زمــــاجــرا آ گــاه

***

مطمئن شد کــه خـواب می دیدند

زیــــربـــاران نشست و زارگریست

بــــاخودش حــــرف میـزدو میگفت

مُــردم ازتـرس مردُمم شده نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۰۲:۴۶
mostafa yeganeh

یـک روز  ِ دگــــر ،اگــــر بـبینـــم رویــت

حتی کــــه اگـــر ،اخـــــم کند ابـرویــت

گرجان برهد زجسم؛آن روزخوش است

زیــــرا کــه تمام ِ من،پــُراست از بویـت

در عشق ندانم که چه رازیست ،چنین

دل گشته اسیر  ِچشم  ِ چـون آهویت

از روی پـُـل  ِ صــراط بـــاریــک ِخـــــدا

رد می شــوم ار ،بـــاد دهی گیسویـت

چون مست ِ توام؛بدان که خواهم افتاد

هنگـام  ِ فـُـرود ســر نـَهَـم زانــویــت

در روز  ِقیــامت بـه خدا خواهم گفت

تـا شانه کـُـند مـرا ،کِشی  بــر مویت

آنـــروز اگـــــر تنفّـسی داده شــــود

چـــون بـــاد ،زجا خیزم و آیـم سویت

اینجا کـــه نشد ،ولی سرای بـــاقی

فـــریــاد زنم تــا کـه شَوَم هم کویت

بــا اینــکه زعاشقی بـــلا دیـــده دلم

ارزد ، چــو اگـــر بــــاز بــبینـم رویــت

بــا این دل ِ محزون به گمانم که خدا

اینبــار شود عـاقد و من هــم شویت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۴
mostafa yeganeh

برای دانلود pdf آموزش قواعد وزن وعروض به اینجا کلیک کنید.

برای یادگیری قواعد قافیه به اینجا کلیک کنید

 

____________________________________

تحلیل وزن و قافیه در شعر کلاسیک و نو و ترانه و آموزش سریع آن

1 - از دوستانم خواهش می‏کنم آدرس این نوشته را در وبلاگ یا سایتشان معرفی کنند تا دوستان جوانی که تازه دارند شعر می‏گویند آن را بخوانند . دوستان تازه ‏کار این نوشته را برای آموختن بخوانند و استادان عزیزم برای تصحیح!
ناگفته نماند که اولین نسخه ‏ی این نوشتار فقط بر اساس محفوظات من شکل گرفته و چه بسا در نقل قول یا تحلیل شعرها و نکته‏ های فنی اشتباهاتی رخ داده باشد . از دوستان شاعرم صمیمانه درخواست می‏کنم در معرفی و تصحیح این نوشته بکوشند .
پاراگراف ۴ مقدمه ای است بر تحلیل نحوه تاثیر وزن و قافیه
پاراگراف ۵ مقدمه ای است بر انتقاداتی که به وزن و قافیه وارد است
پاراگراف ۶ تا ۱۳ آموزش سریع وزن عروضی و قافیه است
پاراگراف ۱۴ مقدمه ای است بر وزن ترانه ها
پاراگراف ۱۵ مقدمه ای است بر وزن در شعر نو


 

2 - اگر وزن و قافیه را نمی‏شناسید و شاعرید یا شعر را دوست دارید , حتما این نوشته را بخوانید . خواندنش وقت زیادی از شما نمی‏گیرد : 20 دقیقه این مطلب را بخوانید و نیم ساعت 5 تا شعر را بررسی کنید . همین و تمام ! باور کنید اصلا سخت نیست . تنبلی را کنار بگذارید !


 

3 - چرا دانستن اصول وزن و قافیه لازم است ؟
برای آنکه شعر دیگران ( از فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ تا بسیاری از شعرهای نیما و سهراب و فروغ و اخوان ثالث و شاملو ) را درست بخوانید و از آن لذت بیشتری ببرید و اگر شعر کلاسیک یا نیمایی یا ترانه میگویید برای این که شعر ِ بدون اشکال بگویید و اگر شعر سپید هم میگویید برای آنکه آهنگ ذاتی شعر خود را مخصوصا در قسمت های موزون‏تر آن بهتر بشناسید .
وزن همان ریتم یا آهنگ شعر است و دانستن وزن و قافیه برای شاعر یا خواننده شعر به همان دلیلی لازم است که موسیقیدان باید نتها و دستگاه‏های موسیقی را بشناسد و نقاش رنگهایش را .
اگر فضای شعر و وزن آن همخوانی داشته باشد , تاثیر گذارتر است و اگر نه , باز هم بهتر است بدانید بر اساس چه دلیلی این کنتراست را ایجاد کرده‏ اید !


 

4 - تاثیر وزن و قافیه را از نظر علمی چگونه میتوان تعبیر کرد؟
یادتان باشد که اصول علم عروض با آنکه قدیمی است کاملا علمی و منطقی بنا شده است.
احساس‏انگیز و خیال‏انگیز بودن شعر منجر به سیال و شناور بودن آن و تفسیر شعر به دلخواه خواننده و گاهی قرارگرفتن خواننده به جای شاعر می‏شود ! و قدیمی‏ ها وزن و قافیه را در کنار آن جزء ارکان شعر می‏دانستند .


 

5 - انتقاد به وزن و قافیه
اول . آیا وزن و قافیه ممکن است حواس شنونده را از موضوع اصلی شعر منحرف کند ؟
بله ! گاهی . دقیقا همان‏طور که موزیک و آواز خواننده یک ترانه می‏توانند تاثیر همدیگر را کم کنند . شما دوباره گوش کنید مشکل حل می‏شود !
دوم . آیا وزن و قافیه برای شاعر محدودیت ایجاد میکند ؟
بله ! خیلی هم ایجاد می‏کند .
مولوی فرموده است :
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
هر هنری در هر سبکی مشخصاتی دارد که همان محدودیت های آن است ! اگر قرار باشد شما شعری بگویید که هیچ وزن و قافیه‏ ای نداشته باشد این هم خودش یک محدودیت است . نیست؟
سوم . آیا وزن و قافیه در ترجمه از بین می‏رود ؟
بله ! حتی ردیف هم کم‏رنگ می‏شود . مگر آن که مترجم دوباره شعر بگوید ! این اشکال در ترجمه داستان هم به شکل های دیگری وجود دارد .
هیچ دو کلمه‏ ای در دو زبان مختلف و حتی در یک زبان بار معنایی و ایهامی و احساسی و تاریخی یکسانی ندارد . از آن مهم تر یک کلمه برای دو شخص هم زبان نیز تصور و ادراک یکسان ایجاد نمی‏کند ! مثلا وقتی من کلمه‏ ی آبی را میشنوم ممکن است آسمان را تصور کنم و شما دریا را ! یا کلمه‏ ی امتحان برای دانش‏ اموز یا دانش‏جو صحنه‏ ی امتحان دادن را تداعی می‏کند و برای معلم یا استاد صحنه‏ ی امتحان گرفتن را یا کلمه‏ ی سیاست در زبان فارسی به معنی تنبیه و شکنجه به کار می‏رفته و شما اگر هم فکر کنید این موضوع را نمی‏دانید ولی در لایه‏ های پنهانی‏ تر ذهنتان یا در حافظه‏ ی تاریخی‏ تان این موضوع را می‏دانید . ( واژه باستانی جهان‏بانی چقدر زیباست !)
اصلا هر هنری کم و بیش وابستگی‏ های بومی دارد .


 

6- حالا آموزش وزن شعر فارسی را شروع می‏کنم:
همه چیز از زمان لازم برای تلفظ یک هجا ( بخش)شروع می‏شود:
تلفظ ر ِی از ر ِ بیش‏تر طول میکشد .این که ساده است . نیست؟
حروف یا صدادارند یعنی فقط با حنجره و تغییر شکل دهان ایجاد می‏شوند مانند حروف صدادار کوتاه: اَ- اِ - اُ
و حروف صدادار بلند: آ - ای - او - اُو ( مثل نو )
یا بی‏صدا هستند ( سایر حروف فارسی) و با کمک لب و دندان و زبان و سقف دهان و حلق تلفظ می‏شوند (مثل ء - ع - غ - ی - و - ب - پ -... )
اگر زمان تلفظ حروف صدادار کوتاه و حروف بی‏صدا را 1 فرض کنیم زمان تلفظ حروف صدادار بلند 2 میشود .
هر هجا , یک حرف صدادار با حروف بی‏صدای قبل و بعد از آن است . تقطیع شعر یعنی بخش کردن کلمات آن به هجاهای سازنده ( همان کاری که اول دبستان انجام می‏دادیم! ) .فقط یادتان باشد در فارسی هیچ هجایی ، با حرف بیصدای ساکن شروع نمی‏شود .
هجاهای فارسی سه نوع است :
نوع اول: هجای کوتاه . مجموع زمان حروف : 2 . علامت : 7
حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه . مثال: دَ . کِ . مُ
نوع دوم : هجای بلند . مجموع زمان حروف : 3 . علامت : -
دو حالت دارد :
حالت اول : حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند . مثال: یا . سی . بو
حالت دوم : حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بی‏صدا .
مثال: دَر. کِی. مُد
نوع سوم : هجای کشیده . مجموع زمان حروف : 4 یا 5 .علامت: -7 ( معادل یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه )
سه حالت دارد:
حالت اول :حرف بی‏صدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بی‏صدا + حرف بی‏صدا .
مثال: دَرد . بُرد . خـِشت
حالت دوم : حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند + حرف بی‏صدا .
مثال: یاد . سیب . بود
حالت سوم: حرف بی‏صدا + حرف صداداربلند + حرف بی‏صدا + حرف بی‏صدا .
مثال: تافت . ریخت . سوخت
موزون بودن یک شعر یعنی این که وقتی در زیر آن علامت هجاها را قرار می‏دهیم ( علامت هجای کوتاه : 7 علامت هجای بلند : - علامت هجای کشیده برابر با یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه : -7 ) علامتهای به دست آمده برای مصرع‏ ها هم از نظر تعداد و هم از نظر ترتیب کاملا یکسان باشد . یعنی هم زمان و هم آهنگ تلفظ آنها کاملا یکسان است .
وزن شعر فارسی همین است والسلام . حالا دیدید کاری نداشت. فقط چند قاعده کوچک بعدی را هم بخوانید و همراه با دلیلشان یاد بگیرید . کاملا منطقی هست و لازم نیست حفظ کنید !
اگر می‏ پرسید چرا یک هجای کشیده معادل یک هجای بلند و سپس یک هجای کوتاه است باید بگویم چون مثلا وقتی کلمه‏ ی اسب را ادا می‏کنیم ناخودآگاه بعد از ب یک کسره‏ ی یواشکی را هم تلفظ می‏کنیم ! گاهی در ترانه‏ ها یا نوحه‏ ها این کسره را به روشنی ادا می‏کنند.
اسب = اس ب ِ = - 7


 

7- شعر باید به همان‏ صورتی که خوانده می‏شود تقطیع شود :
اگر یک هجا با حرف صدادار شروع شود قبل از آن در واقع یک ء وجود دارد که نوشته نشده است ولی حساب می‏شود . پس آلی مثل عالی محسوب میشود (یعنی دو هجای بلند : - - )
حرف و اگر او خوانده می‏شود صدادار است (مثل بود ) اما اگر و خوانده شود بی‏صدا ( مثل وای )
حرف ی اگر ای خوانده می‏شود صدادار است (مثل سیب ) و اگر ی خوانده شود بی‏صدا ( مثل یار )
اگر قبل از ی کسره باشد آن کسره‏ , ای خوانده میشود ولی چون کوتاه تلفظ میشود باید حرف صدادار کوتاه حساب شود مگر آن که ی تشدید داشته باشد :
نیاز = ن ِ یاز = 7 - 7
نیات = نی یات = - - 7
کلا حروف مشدد دوبارحساب می‏شود: معلّم= مُ عَل لـِم = 7 - -
و عطف معمولا به کلمه قبل می‏چسبد : من و تو = مَ نُ تُ
حروفی که خوانده نمی‏شود حساب نمی‏شود: خواهر = خا هَر
وقتی هاء آخر خوانده می‏شود باید حساب شود . مثل به ( به معنی خوب یا میوه  ) ولی هاء آخر غیر ملفوظ حساب نمی‏شود :
خانه = خا ن ِ . لاله = لا ل ِ . به من بگو = ب ِ مَن ب ِ گو


 

8 - ن ساکن حرف صدادار بلند قبل از خود را کوتاه میکند یا به عبارت دیگر خودش را حذف می‏کند: جان=جا = - نان=نا = -
فقط هجای نان در نانوا هجای کشیده محسوب می‏شود:
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
پس در زمان حضرت مولوی هم مانند امروز گاهی نانوا به صورت نانِوا تلفظ می‏شده است !


 

9 - آخرین هجای مصرع همیشه یک هجای بلند محسوب می‏شود چون اگر کوتاه یا کشیده هم باشد ناخودآگاه بلند خوانده میشود .


 

10 - اختیارات شاعری :
اول : شاعر میتواند کلماتی را که با حرف صدادار شروع می‏شود به کلمه قبل بچسباند . مثلا ( من از این ) به چهار صورت ممکن است خوانده شود : (مَن اَز این . مَ نـَز این . مَن اَ زین . مَ نَ زین )
دوم: شاعر می‏تواند آخرین هجای هر کلمه را اگر کوتاه باشد بلند محسوب کند ( معمولا درمورد و عطف مثل کوه و دریا یا کسره موصوف مثل ابر ِ سیاه یا کسره مضاف‏الیه مثل دست ِ من ) در این حالت خواننده ناخودآگاه یک حرف ء یا ه یا ع به آخر این کلمات اضافه می‏کند ! مثلا دل من به دو روش مختلف می‏تواند خوانده شود ( د ِ ل ِ مَن یا د ِ لـِه مَن ) من و تو به چهار روش می‏تواند خوانده شود ( مَ نُ تُ یا مَ نـُه تُ یا مَ نُ تـُه یا مَ نـُه تـُه ) البته به جز ( مَن وَ تُ که معمولا در شعر استفاده نمیشود!)
سوم :شاعر میتواند در اول یک مصرع - 7 - - ( فاعلاتن ) را به جای 7 7 - - ( فـَعـَلاتن) بیاورد .
چهارم . در هر جای مصرع - 7 7 - (مُفتَعَلُن) با 7 - 7 - (مَفاعِلُن) برابر همند .
پنجم : شاعر در هر جای مصرع میتواند به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد . در چهار مورد قبلی معمولا شنونده اصلا متوجه اختیار شاعری نمی‏شود ولی این مورد بعضی وقتها قدری محسوس‏تر است .


 

11 - نامگذاری وزنها ( بحرهای عروضی)
این کار که چهار مورد آن را در بند قبل دیدید فقط برای ساده شدن نامگذاری وزنهاست و اصلا لازم نیست عربی بلد باشید‏.
معمولا وزن شعرها تکرار یک الگوی ثابت است که اسم آنها طوری انتخاب می‏شود که هم‏وزن خودشان باشد و با تکرار یا به تنهایی یک مصرع کامل ایجاد می‏کنند .
درصورت تکرار معمولا آخرین آنها در مصرع یک یا چند هجای خود را از دست می‏دهد و مخبون (دم‏بریده) می‏شود و در غیر این صورت اگر تعداد تکرار الگو زوج باشد طبیعتا هر مصرع خودش دو نیمه هم‏وزن دارد و وزن دوری نامیده میشود . در مورد وزن دوری آخرین هجای هر نیمه مصرع طبق بند 10 همیشه بلند محسوب میشود .
پرکاربردترین الگوها اینهاست :
- : فـَع
- - : فـَعـلـُن
7 - : فَـعَـل
7 - - : فـَعـولـُن
- 7 - : فاعِـلـُن
- - 7 : مـَفـعـولُ
7 - - - :مـَفاعیلـُن
- 7 - - : فاعـِلاتـُن
- - 7 - :مـُستـَفعـِلـُن
- - - 7 : مـَفـعولات ُ
7 7 - - : فـَعـَلاتـُن
- 7 7 - : مـُفتـَعـَلـُن
- - 7 7 :مـُستـَفـعـِلُ
7 - 7 - : مـَفاعـِلـُن
- 7 - 7 : فاعـِلات ُ
7 - - 7 :مـَفاعیل ُ
7 - 7 7 : مـَفاعـِل ُ
7 - 7 - 7 7 - - : مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن
- - 7 - 7 - 7 7 :مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ
به شباهت این دوتای آخر که تولید کننده اوزان پرکاربرد فارسی هستند توجه کنید .(در صورت تکرار مثل هم می‏شوند)


 

12 - مثالهایی از وزنهای پرکاربرد شعر کلاسیک (در مورد هر مثال باید خودتان شعر را تقطیع عروضی کنید و قوانین و اختیارات شاعری مربوط به آن را بررسی کنید تا کاملا مسلط شوید . در مورد وزنهای دوری وسط مصرع را با | نشان داده‏ام . )
فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
7 - - 7 - - 7 - - 7 -
کنون گر به دریا چو ماهی شوی
و یا همچو شب در سیاهی شوی
کُ . نون . گر . ب ِ . دَر . یا . چُ .ما . هی . ش َ . وی
وَ . یا . هَم . چُ . شـَب . دَر. س ِ . یا . هی . ش َ . وی
ن در انتهای کنون طبق قاعده بند 8 حساب نمی‏شود.
به نحوه تقطیع سیاهی و چو و قاعده بند 7 هم دقت کنید .
مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن | مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 - - -
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
سَ . حَر. با. باد. می.گـُف. تـَم.ح َ. دی. ثِه . آ. ر ِ . زو . مَن .دی
خ .طا . با .مد .ک ِ . وا.ثِق. شو.ب ِ . اَل .طا . فِه . خ ُ.دا.وَن.دی
هجای کوتاه انتهای حدیث و الطاف بر اساس اختیار شاعری بلند حساب شده است . دلیل متصل شدن خطاب به آمد نیز اختیار شاعری است .
مـَفاعیلـُن‏مـَفاعیلـُن‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهادوشیرین نظامی):
7 - - - 7 - - - 7 - -
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست
بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
ب ِ. گـُف . تا . جان . ‏فُ . رو.شی. از. اَ . دَب .نیست
ب ِ .گـُف . تـَز .عِشق‏ . با . زان . این .عَ جَب .نیست
هجای کشیده نیست طبق قاعده بند 9 باید بلند حساب شود .
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
- 7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 -
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی‏آشامم هنوز
بَر. ن َ . یا . مَد . اَز . ت َ . مـَن .نا . یـِه . لَ .بَت .کا.مَم .هَ . نوز
بَر. اُ . می . دِه . جا . م ِ . لَع . لَت . دُر . دِ .‏ آ . شا . مَم . هَ . نوز
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن (وزن مثنوی مولوی ونیز برخی ترانه‏های محلی ) :
- 7 - - - 7 - - - 7 -
بشنو از نی چون حکایت می‏کند
وز جداییها شکایت می‏کند
بـِش . نُ . اَز . نـِی . چون . ح ِ . کا . یَت . می‏ . ک ُ . نـَد
وَز .ج ُ . دا . یی . ها . ش ِ . کا . یَت . می‏ . ک ُ . نـَد
مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن | مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن :
- - 7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 -
هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
هـَف . تا. س ِ . مان. را . بـَر . دَ . رَم . وَز. هَفت .دَر.یا .بُگ. ذَ. رَم
چون . دِل. بَ . را . نِه . بـِن.گـَ . ری .دَر .جا. ن ِ.سَر. گر.دا .نِ.مَن
نه در انتهای دلبرانه هجای کوتاه است ( چون هاء غیرملفوظ است ) اما بنا بر اختیار شاعری بلند حساب شده است .
فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن | فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن
( عشق درویشان خانقاه همسایه ما البته همراه با دف !) :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - -
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم
همه تا حلق در آبیم و در این حلقه نشست او
هَ . م ِ . اِم . روز . چُ . نا . نیم . کِ . سَ . رَز .پای .نـَ .دا . نیم
ه َ . م ِ . تا . حَلق . دَ . را . بی . مُ . دَ . رین. حَل. ق ِ. ن ِ.شـَس .تو
هجای نیم در آخر چنانیم هجای کشیده است اما چون در انتهای نیم‏مصرع وزن دوری است بلند محسوب شده است در حالی‏که در مورد هجای بیم آخر درآبیم حرف م به نیم مصرع بعد ملحق شده است .
فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن ( از اوزان پرکاربرد):
شکل اصلی: 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
شکلهای دیگر با اختیارات شاعری :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - - -
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - - -
نفس باد صبا مشک‏فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
اولا به جز مصرع اول این مثال سه مصرع بعدی طبق اختیارات شاعری با فاعلاتن به جای فعلاتن آغاز شده‏اند .
دوما هجای هد آخر خواهد یک هجای بلند است و بنا بر اختیارات شاعری به جای دو هجای کوتاه آمده است .
مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏ | مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏
- 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
(مـُفتـَعـَلـُن وزنهای شاد ایجاد می‏کند):
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
چون مـُفتـَعـَلـُن‏ = مـَفاعـِلـُن پس وزن قبل معادل وزن زیر است:
مـُفتـَعـَلـُن‏ مـَفاعـِلـُن | مـُفتـَعـَلـُن مـَفاعـِلـُن
- 7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - 7 - 7 -
آب زنید راه را این که نگار می‏رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‏رسد
مـُفتـَعـَلـُن‏مـُفتـَعـَلـُن‏فاعِـلـُن:
- 7 7 - - 7 7 - - 7 -
از اوزان بسیار شاد:
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
هجای ه آخر این دو مصرع کوتاه است ولی طبق قاعده بند 9 باید بلند محسوب شود .
مـُفتـَعـَلـُن فاعِـلـُن | مـُفتـَعـَلـُن فاعِـلـُن:
- 7 7 - - 7 - - 7 7 - - 7 -
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مـُستـَفـعـِلُ مـُستـَفـعـِلُ مـُستـَفـعـِلُ فـَعلـُن:
- - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - -
در زد کسی از سمت خیابان تو نبودی
برخاستم از خواب هراسان تو نبودی
مـُستـَفـعـِلُ‏مـُستـَفـعـِلُ‏مـُستـَفـعـِلُ‏فـَع (لا حول ولا قوه الا بالله):
شکل اصلی: - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
شکلهای دیگر با تبدیل هر یک از جفت هجاهای کوتاه کنارهم به یک هجای بلند به دست می‏آید و نیز با خواندن وزن به صورت فـَع مـُفتـَعـَلـُن‏ مـُفتـَعـَلـُن‏ مـُفتـَعـَلـُن‏ و آوردن مـَفاعـِلـُن به جای مـُفتـَعـَلـُن‏ دوم : - - 7 7 - 7 - 7 - - 7 7 -
زاهد بودم ترانه‏گویم کردی
عابد بودم پیاله‏جویم کردی
سجاده‏نشین باوقاری بودم
بازیچه‏ی کودکان کویم کردی
هر روز دلم در غم تو زارتراست
وز من دل بی‏رحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
مـُستـَفـعـِلُ فاعِلات ُ فـَعـلُن ( از وزنهای پرکاربرد ):
یا به عبارت دیگر : مـُستـَفـعـِلُ فاعِلـُن فَـعـولُن
- - 7 7 - 7 - 7 - -
دیدید که وزن رباعی با اختیارات شاعری به صورت زیر در‏می‏آید ( - - 7 7 -7 - 7 - - 7 7 - ) اگر 3 هجای آخر آن را برداریم به وزن مـُستـَفـعـِلُ فاعِلات ُ فـَعـلُن ( وزن لیلی و مجنون نظامی یا ترجیع‏بند معروف سعدی ) می‏رسیم :
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیل
7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 - -
بیایید بیایید بر این یار بگردیم
بر این نقطه‏ی اقبال چو پرگار بگردیم
بیایید که امروز به اقبال و به پیروز
چو عشاق نو آموز بر این یار بگردیم
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن | مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن :
7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 - -
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن مـَفاعـِلـُن فـَعـَلـُن ( از وزنهای پرکاربرد):
7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 -
دعای گوشه‏نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشه‏ی چشمی به ما نمی‏نگری؟
فـَعـَلاتـُن مـَفاعـِلـُن فـَعـَلـُن ( از وزنهای پرکاربرد ):
این وزن با حذف مـَفاعـِلـُن از اول وزن قبلی به دست می‏آید.
شکل اصلی : 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 -
شکل دیگر : 7 7 - - 7 - 7 - - -
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون جم که جوید باز
مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ مـُستـَفعـِلـُن فَـعَـل ( از وزنهای پرکاربرد):
- - 7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 -
حاشا که من به موسم گل ترک ِ مـِی کنم
من لاف عقل می‏زنم این کار کی کنم
تعدادی از وزنهای بالا دوری بود و حالا چند وزن دوری دیگر را بررسی می‏کنیم :
فَعَلاتُ فاعِلاتُن | فَعَلاتُ فاعِلاتُن
7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - 7 - 7 - -
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
مَفعول ُ فاعِلاتـُن | مَفعول ُ فاعِلاتـُن :
- - 7 - 7 - - - - 7 - 7 - -
نام وزنها سلیقه‏ای است مثلا می‏توانید نام این وزن را مستفعلن فعولن هم بگذارید !
دل می‏رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
مَفعولُ مَفاعیلُن | مَفعولُ مَفاعیلُن :
ساقی چمن و گل را بی‏روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
فاعِلُن مَفاعیلُن | فاعِلُن مَفاعیلُن :
- 7 - 7 - - - - 7 - 7 - - -
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
جان و دل فدا کردم از برای آزادی
زاهدی به میخانه سُرخ‏رو ز ِ مِی دیدم
گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی
ازحافظ فقط یک غزل در این وزن یادم هست:
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
فَعلُن فَعولُن | فَعلُن فَعولُن :
- - 7 - - - - 7 - -
یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
فاعِلاتُ فاعِلُن | فاعِلاتُ فاعِلُن
مثل شعر ناگهان مثل گریه بی‏امان
مثل لحظه‏های وحی اجتناب‏ناپذیر

من پرکاربردترین اوزان فارسی را معرفی کردم ولی هر کسی میتواند وزن جدیدی ابداع کند و در آن وزن شعر بگوید . برای آن که شعر موزون باشد کافی است که مصرع‏ها هم‏وزن باشند .


 

13- قافیه و ردیف :
در قصیده و غزل و دوبیتی و رباعی مصرع اول بیت اول با تمام مصرع‏های دوم ابیات هم‏قافیه است اما در مثنوی هر دو مصرع هر بیت هم‏قافیه‏اند.
تفاوت دوبیتی و رباعی در وزن آنهاست و تفاوت قصیده و غزل در موضوع است .
قطعه مانند قصیده است اما اولین مصرع قافیه ندارد.
قافیه در شعر سنتی اجباری و ردیف اختیاری است . ردیف گاهی یک کلمه است و گاهی طولانی‏تر است و به شبه جمله یا یک جمله بدل می‏شود . ردیف طولانی از نظر معنی یا آهنگ شعر نقطه‏ی ثقل آن است .
قافیه باید حداقل شامل یک حرف صدادار باشد : چوب با خواب هم‏قافیه نیست ولی با خوب هم‏قافیه است .
قافیه بخش انتهای کلمات است ( چون اگر تمام کلمه باشد ردیف محسوب می‏شود ) : کتاب من با دفترمن هم‏قافیه نیست !
قافیه معمولا نباید تکراری باشد : دلم گرفته با غم‏گرفته هم‏قافیه است اما اگر دستم گرفته را به این دو اضافه کنیم حرف م در دستم و دلم چون کلمه مستقلی است قافیه تکراری محسوب میشود .
بعضی‏ها کمی سخت می‏گیرند مثلا می‏گویند آسانی با می‏توانی هم‏قافیه نیست چون ی به دو معنی مختلف ( نسبت و ضمیر)آمده است و لحن و آهنگ تلفظش در این دو کلمه تفاوت دارد . در این صورت تکلیف غزل ای پادشه خوبان حافظ چه می‏شود ؟ آنجا تنهایی و بازایی و توانایی و نپیمایی هم‏قافیه‏اند! یا اینکه می‏گویند عاقلانه و عاشقانه و صادقانه قافیه تکراری هستند چون آنه آخر این کلمات فقط برای ساخت صفت نسبی آمده است . البته من با تکرار بیش از حد این‏گونه کلمات در یک شعر موافق نیستم ولی اگر این را قاعده فرض کنیم تکلیف شعر حیلت رها کن عاشقای مولوی چه می‏شود ؟ آنجا مستانه و دیوانه و جانانه قافیه‏اند !


 

14 - ترانه : تفاوتهای مهم ترانه با شعر کلاسیک :
اول این که چون ترانه معمولا به جای خوانده شدن از روی کاغذ , شنیده می‏شود جملات باید کوتاه‏تر و فاصله آنها تا مرجع مورد نظر شاعر باید کم باشد , مثلا نباید مثل شعر کلاسیک در یک جمله ابهامی موجود باشد که با توجه به دو یا سه بیت قبل متوجه نظر شاعر ترانه شویم .
دوم این که اگر تمام ترانه در یک وزن باشد آهنگ آن منوتون ( یکنواخت ) و شاید خسته‏کننده می‏شود پس بهتر است در قسمتهای مختلف یک ترانه مخصوصا در ترجیع‏بندها وزنهای مختلف اما نزدیک به هم ایجاد شود.
سوم این که هجاها و حروف تشکیل دهنده کلمات ترانه باید با آهنگ مورد نظر ترانه‏سرا سازگار باشد .
چهارم این که در ترانه از گویش‏های محلی کلمات نیز استفاده می‏شود مثلا خونه به جای خانه می‏آید و افتاد با میخواد قافیه می‏شود .
پنجم این که وزن در ترانه مانند وزن شعر کلاسیک است اما تقطیع بر اساس نحوه‏ی خواندن ترانه معتبر است . مثلا در محاوره اغلب حروف صدادار بلند کوتاه تلفظ می‏شود در نتیجه هجاهایی که در تلفظ رسمی کشیده‏اند بلند و هجاهای بلند کوتاه می‏شوند . مثلا ببار مثل بـِبَر و بی‏تو مثل بِ تو خوانده می‏شود . ( البته این کار برای تمام کلمات مرسوم نیست مثلا کمتر کسی حرف ا را در تجارت کوتاه میخواند !) از طرف دیگر گاهی با یک تشدید یا کش‏دادن هجا توسط خواننده! هجای کوتاه به صورت بلند و هجای بلند به صورت هجای کشیده خوانده می‏شود مثلا بیا به صورت بی یا ( با تشدید روی حرف ی ) خوانده می‏شود .
هر شعری با موسیقی پیوند نزدیکی دارد ( توجه شاعر به وزن و موسیقی کلمات و هجاها و حتی حروف . مثلا حرف ر به تنهایی تکرار و توالی را تداعی می‏کند و این موضوع بی‏ارتباط با منشا پیدایش کلمات در یک زبان نیست ! ) اما ترانه نقطه اتصال شاعر با موسیقی است ( حضرت مولوی میفرماید این علم موسیقی بر ِ من همچو معرفت است! ) حالا به وزن مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیلُ مَفاعیل و مثالهایی که از غزلهای مولوی آوردم توجه کنید . اگر هفت هجای اول آن را بنویسیم چه می‏شود ؟
فَعولُن فَعَلاتُن :
7 - - 7 7 - -
بهار پشت زمستون برام زندون غم داشت
نبودی که ببینی بهارم تو رو کم داشت
در همین وزن آنجا که می‏گوید:
به شب طعنه زدم من به این عشق که شب مهتابی میشه
( به این عشق ) خارج از وزن اصلی است و ترانه را از یکنواختی نجات می‏دهد!

در همین وزن بر اساس تساوی مفتعلن با مفاعلن داریم:
خانوم گل آی خانوم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به این ور پل

مثال دیگر از این وزن:
تو تنهایی قلبم یه شب نقش تو افتاد
مث این که خداوند تو با عشقو به من داد
تو دلتنگی دنیا فقط عشقو شناختم
با این واژه‏ی خوشبخت همه دنیامو ساختم
دلم خواست که تو دنیا پریشون تو باشم
دلم خواست بشم عاشق . دلم خواست
( دلم خواست ) آخر مانند ( به این عشق ) است و ترانه را از یکنواختی خارج می‏کند .
فَعَلاتُ فاعِلاتُن :
7 7 - 7 - 7 - -
در شعر کلاسیک به جای هجای اول نمی‏توان هجای بلند آورد ولی در ترانه می‏شود:
به تو نامه می‏نویسم ای عزیز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست
ضمنا به کوتاه خوانده شدن هجای آخر خوشبختی هم توجه کنید.

روی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن

مُفتَعَلُن مَفاعِلُن :
- 7 7 - 7 - 7 -
این وزن با توجه به هم‏ارزی مُفتَعَلُن با مَفاعِلُن از پرکاربردترین اوزان ترانه است:

وقتی میای صدای پات از همه جاده‏ها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه لحظه‏ی دیدن میرسه
هر چی که جاده‏س رو زمین به سینه‏ی من میرسه

یه روز منو دور می‏بینی اسم منو خط می‏زنی

وقتی میای قشنگترین پیرهنتو تنت کن

مُفتَعَلُن فَعولُن :
- 7 7 - 7 - -
این وزن با حذف هجای آخر وزن قبل به دست می‏آید و این وزن هم با توجه به هم‏ارزی مُفتَعَلُن با مَفاعِلُن از اوزان پرکاربرد ترانه است:
دوسِت دارم عزیزم عاشقتم هنوزم
نذار که بیشتر از این به پای تو بسوزم

فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
تو چرا شمع شدی سوختی ای هستی من؟
به فدای تو مگه این دل دیوانه نبود؟
ترانه سراها در این وزن از یک اختیار شاعری جالب استفاده می‏کنند : در تکرار فـَعـَلاتـُن ( 7 7 - - ) تکرار الگوی مُفتَعَلُن ( - 7 7 - ) دیده میشود .در ترانه به جای هر یک از این الگوهای مُفتَعَلُن که دوست داشته باشد مَفاعِلُن می‏آورند:
من دلم خیلی می‏خواست یک دو سه روز بیشتر از این
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
بشینم کنارت و ناز نگاهت بخرم
7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - - 7 7 -
در اغلب وزنهای شعر کلاسیک ترانه هم سروده شده است.مثلا:
مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن
- - 7 - - - 7 -
البته ترانه سرا ممکن است در چند بیت ترانه ( مخصوصا در ترجیع‏بندها) برای چندآهنگی شدن ترانه به جای مُستَفعِلُن دوم فَعولُن ( 7 - - ) یا مَفعولُن (- - - ) یا مَفاعِلُن ( 7 - 7 -) یا مُفتَعَلُن (- 7 7 - ) بیاورد :
با قلب من بازی نکن ای خوب خوب ای خوب من
با قلب من بازی نکن ای صبح بی غروب من
با من چو عاشق بودنی باورم ندارم با منی
امشب من و این گریه‏ها عشقم تو هستی والسلام
ای از تو عاشق هر کلام از تو نوشتن ناتمام
ای صاحب غم تو صدام عشقم تو هستی والسلام
میتوان گفت قسمتهای اصلی ترانه بر اساس یک وزن بنا میشود و وزنهای دیگر در حواشی وزن اصلی و با توجه به آهنگ ترانه ایجاد می‏شود .


 

15 - وزن و قافیه در شعر نیمایی :
قافیه اختیاری است . تمام خطهای شعر با تکرار یک الگوی ثابت ولی با تعداد تکرار مختلف و حذف احتمالی یک یا چند هجای انتهایی به دست می‏آید . اختیار شاعری تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند رایج است .
الگوهای پرکاربرد به قرار زیر است :
فَعَلاتـُن :
اولین فَعَلاتـُن میتواند به فاعِلاتـُن تبدیل شود:
خواب در چشم ترم می‏شکند ( نیما یوشیج )
آب را گل نکنیم (سهراب سپهری)
اهل کاشانم ( سهراب سپهری)
بی‏تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ( فریدون مشیری)
مَفاعیلُن :
مسیحای جوان‏مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
سلامم را تو پاسخ گوی ( زمستان مهدی اخوان ثالث )
نمی‏خواهم بدانم کوزه‏گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت !
فاعِلاتُن :
وای جنگل را بیابان می‏کنند
مُستـَفعِلُن:
ما یادگار عصمت غمگین اعصاریم
و حالا این شعر زیبای فروغ را تقطیع می‏کنیم:
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 - - -
به رودها که در من جاری بودند
7 - 7 - 7 - - - - - -
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
7 - 7 - 7 - 7 7 - - 7 - 7 - 7 7 - -
از فصلهای خشک گذر می‏کردند
- - 7 - 7 - 7 7 - - - -
به مادرم که شکل پیری من بود
7 - 7 - 7 - 7- 7 7 - -
با فرض آنکه برخی از هجاهای بلند در این شعر به جای دو هجای کوتاه آمده‏اند ردپای مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن در این شعر کاملا دیده می‏شود . نکته اینجاست که 7 - در ابتدای وزن گاهی یک یا دو بار در اول وزن تکرار شده است !
این شعر زیبای احمد شاملو نیز تقریبا چنین وضعی دارد :
به راستی صلت کدامین قصیده‏ای ای غزل !
به آفتاب
از دریچه تاریک
خود احمد شاملو به آهنگ ذاتی دیگری در کلمات شعر اعتقاد دارد که لزوما با وزن عروضی منطبق نیست . شاید هجاهایی که فشار یا تاکید در ادای آنها وجود دارد یا بار عاطفی بیشتری دارند در آهنگ شعر سپید مهم باشند . به نظر من این مسئله و بررسی علمی آن هنوز باز است !

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۰۱:۴۶
mostafa yeganeh

ای شکوفـه زودشو گل
تـا بخوانـد ازسر ِشوقت چـو بلبل
این زمستان می رود تا آیدآن فصل ِبهاران
هرشکوفه میشود خندان زسنبل
عشق بردل میزند پُل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۴:۲۸
mostafa yeganeh

اهل ِ، گـیلانم


ازطبیـعت مسـت وحیـــرانـــم


مُـــرغ  ِدریــــا می نشیند روی ایــوانــم


آسمـان ِآبــی اش مـی گـریــــداز عشـق ِخـُــروشــانــم


ازخـودم بـُگذشتــم و  دل رابه رسم  ِعــاشقی، دادم بــه جـــانــانـم


بسکه حیرانش شدم،چون مست رفت ازدست ایمانم


مـن هنوزم پــای بنــد ِ عهــدو پیمــانــم


حرف ِدل عشق است، میدانم


غرق ِاحسـانم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۴:۰۸
mostafa yeganeh

مهربان
نــورمی تــابد هـرآن
ازدل ِعـــاشـق تـــریـن ِ مـردمـان
آن زمان با عشق می گیرند،دست ِناتوان
عشق، ازاین عاشقان گرددعیان
دارداین گـُل بی گمان
بـاغبـان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۳:۲۲
mostafa yeganeh

بازباران بــا ترانه
می زنــد بـرپنجره بــربـام ِخـانه

تادهی برکفتری واما نده از باران چودانه

ارزن از تو بــِه اگر گیری بهانه

وای ازقهـر ِزمانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۰۳:۱۶
mostafa yeganeh

چون درون ِ سیــنه ام بیــکار بـود!!

درقفس مانــدن بــرایش عـار بــود!


گفتـم اش ای دل کمی آرام بـــا ش

نـا سپا سی کم کن و درکـا م بـا ش


عـــاقبت خــود را بـه دستِ یــار داد

حـــاصلم اینگونـــه ازخــود  بــارداد


حال بـا ایــن بی د لی بــاید چه کـرد

جای ِاو درسینه ام  رنج است و درد


چنــد روزی بـــی خیــــالِ ِاو شــــدم

ازدَرون بـــا خویش ، رو در رو شـدم


تـــا کـــه چندی قــا صدی آمـــد زدور

گفت چشمـا نت همیشــه بــا د کـور


دل سپــــردی دست یک دیــــوانه ای

کـــرده او را همچو یــک ویـــــرانه ای


بــی تـــــوجّه دادی اش دست ِکسی

حال خـــود بـــاید بــه فریاد ش رَسی


نــامه هــای بی شمـاری می نوشت

عشق را با حــال ِ زاری مــی نوشت


چنــد بـــاری می نوشت از یک قفس

مـــرغ مینــــا یـــی کـــم آورده نفـس


تــــا، خـــــبرآمـــد د لت دیوانـه  شد

کلبه اش بـــا شعلــه ای ویــرانه شد


هــــرچــــه بـــر سرآمد از دلـدار بود

چونکه دلــــدارش کمی بیمــــاربـــود


زیــــن سبب دل را بـــرایم پُست کـرد

زانــُـوانم تــا کــه دید ش سست کرد


درمیــــــان ِخون ِخــــود غلتیده بـود

اشک ِخـون ازد یــده هــا باریده بود


یک شکاف ازخنجری درپُشت داشت

تن،کبـودی هم بسی ازمُشت داشت


دیــد مش لب را به د نـدان می کشید

عشق را هـم شکل ِزنـدان می کشید


چـونکه جـــانش را بـــه لب آورده بود!

زردی از گـــرمـــایِ تب آور ده بــــود


چنـــــد رو زی در کـنـــــارم آرَمیــــــد

تــــا کـــه جـــام ِمرگ را بــالا کشـید


گـــرچه ازایــن مثنوی دلها شکست!

دل اگر عاشق نباشد ،مُرده است!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۳
mostafa yeganeh

از حسّ قشنگ عــــاشقی بــال زنم

چون عاشق اویم که شده حـال زنم

با اینکه ازاین خُرافه ها دورم ، باز!!

ازچشم زدن تــرسم و تب خـال زنـم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۲ ، ۲۰:۱۲
mostafa yeganeh

--------------------1
ای کــــاش نمی رفت و کنــارم می ماند
من اسب ِسفید مــی شدم او مـی رانـد
ایــن لــرزش ِانــدام ِمـن از پیــری نیست
عشق آمــــدو اینگـونــه تنـــم را لــــرزاند
-------------------2
تــادیـــد کــه دل بــه چشم ِاو گیـــرنمــود
مجنـــونـم کــرد و بعـــد، زنـجیـــــر نمــود
وقتـــی کــــه بــه هوش آمـدم دیــدم که
معشوق ،مـــرا وصل بــه تقــدیـــر نمــود
------------------3
چــون حلقه ی زنجیر بـه هم گیـر شدیم
خــوردیـم شـراب ِعشق و تعـزیــر شدیم
مــن کــارگــری کــردَم و او شـــد ملـکـه
درکنـــدویِ عشـق،هـــردوتــا پیــرشدیم
-----------------4
گـــرمـزّه ی ایـن عشق چشیدی دانـی !
درکُــنج خیــــال ِخـــود شـوی زنــدانـی !!
خورشیـــدِ دلت اگـر کـه تــابیـد زعشق
تــا آخـــر ِعمــر، عــاشقش می مـانی !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۲ ، ۰۲:۲۹
mostafa yeganeh

درخانــه مگر چو پــادگان  ســــرهنگید؟
بــــا کــــودک ِاندرون خـــود می جنگید!!

این بچه به این کوچکی اش می فهمد
هــــرلحظه بــــرای دیـــدنش دل تنگید

هــــربار اگــــر بـه طفلکی بوسه دهید
آرام شــــود نگـــو یـــدت دل سنــــگید

از بـــــوسه چنــان به وجد آیــد که نگو
آنــوقت همیشه نــــزدشــان پَـــررنگید

کـــاری نکنیـد دیگــــران وقــت ِ بلــــوغ
گوینــــد کـه در تربیت اش ، می لنگید!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۳:۲۰
mostafa yeganeh